قهوه خانه
گوشه ای دنج برای حرفهای خودمانی
Sunday, May 11, 2003
یکی بود یکی نبود. یه جنگلی بود با چندتا سازمان مثل سیا موساد کا گ ب و البته سازمانی از یه کشور دیگه. مسابقه ای برگزار شد به این ترتیب که یه خرگوش سفید را مینداختند تو جنگل و به اون سازمان میگفتند حالا پبداش کن.! سیا برای این کار ماهواره ها را به کار انداخت و با کمک تفنگدارای خودش خرگوش را در محل اختفا شناسایی و دستگیر کرد. موساد پشت هر درخت یک خرگوش جاسوس گذاشت و اونو دستگیر کرد. روسها جنگل را آتش زدند و با تانک و نفربر و این جور چیزا جنگل را محاصره کردند و نهایتا خرگوش را گرفتند. از سازمان آخری که از یه کشور دیگه اومده بود فقط یه نفر اومده بود.ایشون هم رفت تو جنگل و تو سیاهی جنگل ناپدید شد. بعد از مدت کوتاهی برگشت و اعلام کرد که خرگوش را دستگیر کرده همه بهت زده شدند چون این عملیات کوتاهترین و سریعترین و کم خرجترین عملیات بود. وقتی همه برای دیدن خرگوش به ابتدای جنگل رفتند با خرس بزرگ قهوه ای روبرو شدند که میگفت: "نزنید نزنید به خدا من خرگوش سفیدم". قصه ما به سر رسید....
راستی یه خبر جدید سینا مطلبی اعتراف کرد که از استخرهای زنانه فیلم میگرفته و به عوامل خارجی میفرخته. این خبر ربطی به داستان بالا نداره.